چهار شنبه سوری سال 90
سلام،
خیلی وقته که به وبلاگم سری نزدم. هم از کار زیاد مامانمه، هم از تنبلی!!!!
قبل از اینکه در مورد تولدم بگم، می خوام از چهارشنبه سوری براتون تعریف کنم. چون هم خیلی خوش گذشت، هم مطلبش کمتره و هم مامانم عکس هاشو آماده کرده.
جاتون خالی.... ما روز چهارشنبه سوری صبح زود با مامان و بابایی و خاله هام و عموهام رفتیم متین آباد!!!! بین کاشان و نطنز.... کویری بود... به به ...
قبل از اینکه مراسم چهارشنبه سوری شروع بشه، بابایی مثل همیشه دوربین رو برداشت و از من عکس گرفت.
اول توی اتاق با خاله ام نشستم و خستگی در کردم. یه تخت همگانی با یک عالمه لحاف روش و بالش دورش بود که خیلی جالب بود. یه سینی بزرگ هم گذاشته بودن روش. کلا بهش میگفتن کرسی!!! من که با سینی خیلی بازی کردم
مامانی زودی اومد به من غذا بده، من هم که خسته راه بودم، مبارزه کردم و نخوردم
بعدش بابای اومد مثل Gentle Man به من غذا داد. من هم آقا منش نشستم. آخه ما مردها بهتر حرف همو می فهمیم.
قبل از اینکه هوا سرد بشه هم رفتیم چند تا عکس بگیریم. البته تا مامانی نیومده بود چون ما رو دعوا می کنه که چرا تنها رفتم تو گاری....
راستی یادم رفت بگم که اتاقم هم اتاق شاه نشین بود، بالای بالای کاروانسرا. به اصطلاح پنت هاوس بود....
تمام کویر زیر پامون بود. این هم چندتا از عکسهاش...
بالاخره شب شد و همه رفتیم بیرون آتیش بازی. البته من کاملا محصور بودم تا هم شن و ماسه روم نشینه و هم سرما نخورم.. خودم هم راضی بودم
فردا صبح چون خیلی خسته بودم دیر از خواب بیدار شدم. واسه همین فقط یک موتور سواری کردیم و کم کم راه افتادیم
خلاصه که به من خیلی خوش گذشت. شما هم اگر به مامان و باباهاتون قول بدین که اذیت نکنین حتما شما رو کویر می برن...